شهید علــی رزقــی

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید علــی رزقــی

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید علــی رزقــی

آنچه ملاحضه می فرمائید در مورد شهید والا مقام علی رزقی از شهدای دانش آموز شهرستان بابلسر می باشد که به همت اعضای جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران پژوهش و ارائه شده است . انشاءالله مورد قبول قرار گیرد.
نام پدر : علی اصغر
تاریخ تولد : 1344/07/25
تاریخ شهادت : 1362/12/05
محل تولد : بابلسر
گلزار شهدای امام زاده ابراهیم بابلسر
نحوه شهادت : جراحات وارده به بدن
محل شهادت : چیلات - دهلران-عملیات والفجر6
منتظر نظرات و پیشنهادات و اطلاعات شما هستیم.

بايگاني

خانم زهرا اسماعیل نسب مادر بزرگوار شهید درباره نحوه اعزام وی میگوید:او که از موافقت من کاملا ناامید شده بود به اتاق رفت و در را به روی خود قفل کرد.آنقدر آنجا ماند تا مجبور شدم رضایت بدهم.

اختصاصی/به گزارش گروه حماسه و مقاومت مشهدسر؛ شهید علی رزقی در تاریخ ۲۵/۱۲/۶۲ در عملیات والفجر ۶ در منطقه چیلات دهلران به فیض شهادت نائل آمد و استخوانهای مبارکش پس از ۸ سال مفقودیت توسط گروه تفحص شهدا به دیار بابلسر بازگشت و در تاریخ ۱۹/۱۰/۷۰ تشییع و در گلزار شهدا امامزاده ابراهیم(ع) بابلسر به خاک سپرده شد.

علی فرزند ارشد علی اصغر رزقی در سال ۱۳۴۴ به دنیا آمد و تا سال دوم دبیرستان تحصیلات خود را ادامه داد.وی دو مرحله و در مجموع به مدت چهار ماه با عضویت بسیجی در جبهه حضور یافت که به درجه رفیع شهادت نائل آمد.



کربلایی علی اصغر رزقی پدر بزرگوار شهید در درباره وی میگوید:نامش را خودم انتخاب کردم و به او نماز خواندن و اعمال دینی را یاد میدادم.علاقه شدیدی به مسجد رفتن داشت.قرآن را ترک نمیکرد و هر روز قرآن میخواند.



علی اکبر محمدپور دوست و همرزم شهید در گفتگو با خبرنگار مشهدسر میگوید:با همدیگر در جلسات قرآن و کلاسهای دیگر حضور فعال داشتیم تا اینکه انقلاب شد.در جریان انقلاب سن زیادی نداشتیم ولی در درگیری با منافقین حضور داشتیم.در تمام این مراحل شهید رزقی فرد ساده و خویشتن داری بود و دنبال این بود که بر روحیات معنوی خود بیفزاید.

تلخ ترین خاطره ای که بعد از شهادت او،ما و دوستان  دیگر را آزار میداد این بود که ما همیشه ۱۰ نفر باهم اعزام میشدیم.شهیدان علی رزقی،محمدپور،کریمی،جعفری و .. بعد از عملیات والفجر ۶ مفقودالاثر شدند.بدون آنها بودن، تاثیر خاصی بر روحیه دوستان گذاشته بود.از بابلسر یگ گردان اعزام شده بودیم و حدود ۳۰ تا ۴۰ نفر از این بچه ها به نوعی شهید یا مجروح شدند.



خانم زهرا اسماعیل نسب مادر بزرگوار شهید درباره نحوه اعزام وی میگوید:روزی پسرم علی به خانه آمد در حالی که کفشهای نو که روز قبل برایش خریده بودم را به پا داشت.با کمی اضطراب وارد منزل شد و از من خواست که برگه اعزام به جبهه را امضا کنم ولی من امتناع میکردم.خیلی اصرار کرد ولی من زیر بار نمیرفتم.

او که از موافقت من کاملا ناامید شده بود به اتاق رفت و در را به روی خود قفل کرد.آنقدر آنجا ماند تا مجبور شدم رضایت بدهم

۹۵/۰۵/۱۱ موافقين ۰ مخالفين ۰
میثم میثم

نظرات  (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی